راهیان بهشت...

گفتن نداره که!!اصلاً جنوب رفتن گفتن نداره.باید رفت...دید... .خیلییییی خوب بود...خیلی خوش گذشت... . می گفت نمیتونم رو خاکای شلمچه قدم بذارم!پرسیدن چرا؟می گفت دیدم که چشمای دوستام روی این خاک افتاد... . آره٬همه جای این خاکا این طوریه! این که میگن اونجا بهشته راس میگن... به خاطر همینه که نمیتونی به راحتی از اونجا دل بکنی... من دلمو گذاشتم اونجا!! بهشون٬ به شهدا ٬گفتم مواظبش باشن که نشکنه٬ روش گرد و غبار نشینه و... خلاصه حواشو داشته باشن! دلمو بهشون امانت دادم و گفتم دفه ی بعد که بیام بهش سر میزنم!رفتیم طلائیه... اونجا هم بهشت بود... اونجا اشک ناخوداگاه از چشم جاری میشه وقتی با خودت فکر میکنی که یه روزی یه مرد بزرگی مثل حاج همت روی این خاکا قدم گذاشته و در همین نزدیکی رفته به آسمون!... . اونجا احساس میکردم شهیدارو... باهاشون درد و دل میکردم...مشکلامو میگفتم...صدامو میشنیدن!باورت میشه؟جوابمو میدادن... جوابشونو احساس میکردم... .بهترین دوستای من اونجان... توشلمچه... طلاییه... فتح المبین... .من یه عالمه دوست آسمونی دارم!

از همین جا بهشون بگید که دعوتتون کنن. بعد برید... ببینید... تا باور کنید!

لحظه ای تأمل...

اول

اگه ببینی یکی ۳ تا بچه داره و هیچ کدوم از بچه هاش قدرشو نمیدونن و به خاطر زحمتاش ازش تشکر نکنه،با خودت چی میگی؟!حالا اگه طرف ۱۰ تا بچه داشته باشه و همشون این مدلی باشن چی میگی؟!بچه هاشو به خاطر رفتارشون سرزنش نمیکنی؟!

دوم

تو زندگیش هیچ چیزنداره و دائم داره غر میزنه و به خدا شکایت میکنه که این چه زندگی ایه!!

وضع مالیش بد نیست،ولی خب زندگی که بدون غرغر کردن و ناشکری کردن که فایده ای نداره!!رو این حساب همش به چیزای مختلف گیر میده و اصلا از زندگیش راضی نیست!!

خیلی پولداره!انقد که نمیدونه با پولاش چه کارایی میتونه بکنه!ولی حرص داره و این حرصش نمیذاره که از زندگیش لذت ببره!!

خدایی،اطرافتون چند نفرو میشناسین که بگه من از زندگیم راضیم؟!خودت از زندگیت راضی هستی؟!بابا ِ به بچش فش میده میگه خبر مرگتو بیارن!بعد بچش میمیره میره شکایت پیش خدا که چرا بچمو ازم گرفتی!!دختره همیشه میره اتاقشو کاری به خانواده نداره،بعد که یکی از اعضای خانوادشو از دست میده،کلی ناراحت میشه که چرا بیشتر کنار خانوادش نبوده!خب چرا از نعمتای خدا استفاده نمیکنیم؟!مگه نه اینکه "شکر نعمت نعمتت افزون کند"؟پس چرا همیشه نعمت ها رو کفر میکنیم که از کفمون بیرون بشه؟!

گاهی دلم برای خدا می سوزه!!از این میلیاردها آدمی که خدا جون خلق کرده،چند تاشون هستن که قدرشو میدونن و به خاطر نعمتاش ازش تشکر میکنن؟!تا حالا به خاطر رفتارت با خدا،خودتو سرزنش کردی؟

بیا یاد بگیریم شاد بودن رو.بیا خدارو شکر کنیم،اگر در کنار خانواده ایم،اگه سالمیم.اصلا اگه سالم نیستیم،خدا رو شکر کنیم که نفس میکشیم.و اگه... .

تصمیم گرفتم شاد باشم.تصمیم گرفتم از خدا فقط تشکر کنم.تو ذهنم بزرگ نوشتم: غر زدن ممنون،حتی برای یک لحظه!!