بسم رب الشهدا...

 

سلام!

خیلی وقت بود که آپ نکردم. ببخشید...!

 

توی این مدت نسبتاً طولانی انقد اتفاقای جور واجور افتاده که نمیدونم کدومش رو بگم. اما یکدوم که بنظرم از همه دردناک تر بود، مربوط میشه به سفرمون به شمال که آخرای تابستون رفتیم.

قبل از تونل کندوان یه چند دقیقه ای وایسادیم و وایسادن همانا و آغاز دیدن صحنه های عجیب و غریب همانا! دیدم یکی داره از روبرو میاد و وقتی نزدیک شد، دیدم که خانمه! ولی هیچی سرش نبود!! باورم نمیشد... حتی روسریش روی شونش هم نیفتاده بود که محض رضای خدا خوش بینی کنم بگم باد زده روسریش افتاده!

همونجا یه آقایی بود که به خاطر شباهت بسیار زیادی که چهرش به عموم داشت خیلی توجه من و خانوادم رو جلب کرده بود. چند لحظه بعد از ماشینش پیاده شد و انگار رفت دنبال خانمش. حرکات عجیبی جلوی چشم ملت انجام میدادن که انگار تنها فرصتیه که میتونن پیش هم باشن... ! واقعاً متأثر شدم...

رفتیم شمال خونه بگیریم قیمتا نجومی بود. یجا رفتیم یه آقا پسری بود گفت شبی 90 تومن. ما هم که یه پرس و جویی کرده بودیم و دیده بودیم که تقریباً همه جا این جوریه خونه رو گرفتیم. روزی که میخواستیم برگردیم صاحب خونه که یه خانمی بود اومد بهمون گفت که این جا رو چند کرایه کردین. گفتیم شبی 90 تومن. خانمه کلی تعجب کرد و گفت که اون پسره بهش گفته 30 تومن!!( شاید یکم بیشتر دقیق یادم نیست.) نمیدونم چطور این نونا از گلوشون پایین میره...

برا گرفتن خونه که پرس و جو میکردیم، از مزایای خونه ها برامون می گفتن. یکی از مهم ترین مزایا هم این بود که ماهواره داشتن! نمیدونم به کجای تیپ ما میخورد اهل ماهواره باشیم که تا وارد خونه شدیم رفت ماهواره رو روشن کرد که مبادا لحظه ای حوصلمون سر بره!!

لب دریا که دیگه خودتون میدونید چه خبره... رفتیم یه چند دقیقه ای لب دریا بشینیم دیدم اونطرف تر چند تا دختر رفتن تو آب. هر چند لباسشون مناسب نبود، ولی خدارو شکر بالباس بودن. یکیشون که خیلی موهاش رنگ روشن داشت و کلاً خیلی تو چشم بود، روسریش همراش نبود! منم غیرتی!! گفتم تو آبه بیخیال! یهو دیدم به همون وضع با افتخار اومد لب ساحل نشست... .

تو اتوبان تهران بودیم. شب بود. یه ماشین که توش دو تا پسر 20 بیست و خورده ای سال بودن یه گوشه ای وایساده بود. ما هم وایساده بودیم. یکی از پسرا بدون هیچ شرم و حیایی .... و شلوارک پوشید. برای تکمیل کارش هم همونجا جلوی جمع پیرنشو در آورد و یه رکابی مشکی رنگ تنش کرد. دهنم وا مونده بود که واقعاً چطور روش شد جلوی این همه جمع لباسش رو عوض کرد....(فک نکنید که من وایسادم نگاش کردم ها. من قبل از عمل و بعد از عمل رو دیدم!)

اگه امر به معروف و نهی از منکرو زنده نکنیم حیا به کلی نابود میشه ها....