امتحان... برنامه ریزی... وقت!!
سلام
مگه امتحانا واسه آدم حواس میذاره؟!!
1-ساعت 11 رفتم چایی ریختم که صبحانه بخورم. یهو وجدانم بیدار شد که الآن صبحانه میخوری بعد ناهارو نمیتونی کنار خانواده بخوری؛
بعد از ظهر گرسنه میشی یه چیزی میخوری دوباره شامو نیستی کنارشونو... دیدم اگه صبحانه بخورم، کل امروزو وسط یه سیکل معیوب گیر میکنم.
خلاصه بیخیال صبحانه شدم و رفتم یه بیسکوییت برداشتم. اومدم که چاییمو از کنار گاز بردارم، یهو دیدم که تو قابلمه یه چیز در حال جوشیدنه!
یادم اومد که چند دقیقه پیش تخم مرغ گذاشتم که آپ پز بشه!! بیخیال وجدان و سیکل معیوب شدم و تخم مرغ آپ پز رو به بیسکویت ترجیح دادم!!
2-دوست دارم این آدمایی رو که با اینکه سرشون خیــــلی شلوغه، ولی باز هم به همه ی کاراشون میرسن. آخر سال 90 تو یه سال نامه کارای نیمه تموممو نوشتم که به زودی به همشون رسیدگی کنم!
سال 91 داره تموم میشه و فک کنم حتی یکیشون رو هم به اتمام نرسوندم! خب معلومه بی برنامه ریزی آدم به هیچ کارش نمیرسه دیگه!!
3- این روزا از تلوزیون و سریالاش خیلی بدم میاد. خسته شدم انقد که از اول عمرم پای تلوزیون بودم و به قول آقای پناهیان فکرهای نیمه جویده ی این کارگردانا به خورد مغزم رفته.
4- آقا ببخش مرا... دلم سرگــــــرم زندگیست
این روزها کمتر دلم برای شما تنگ می شود
اللهم عجل لولیک الفرج